آرال و مهر آیی ( آرال در ماه مهر 1394)
سلام آرال جانیم گور نئچه واختی یوخام باغیشلا اوقدر یایدا باشیم شولوغیدی کی یازا بیلمدیم آخی گونده سنن ائشیه دیدوخ ایندی مهریدن باشلیرام تا تیر آییناجان.
( پسر گلم تابستون از بس بیرون بودیم نتونستم واست بنویسم الان میخام از مهر شروع کنم )
بو مهر آیی بیزه چوخ ماجرالار قاباغا گئلدی اکرم خالانین تویی، فریده خالاقیزین اوغلو اولمایی و آتانین مریضلیی کی بو آخیری چوخ چتیندی ، حنا کی گئچدی حاضیر لشیدوخ تویا کی آتا مریضلدی ، آمما گینه آللاها چوخ شوکور کی آتا جورلندی آمما فیشارلاری کی چئکدی بیلسین بوگونه سالدی کی انشاللاه بیر گون او آداملار کی آتانی اینجیدیلر ایشلرین تاوانین وئرجکلر آمما تویدا خوش گئچدی هاممی تویدان دانیشیر با اینکه بیز بیر آز بیحالیدوخ
(مهری که گذشت هم تلخ بود هم شیرین رفتیم عروسی خاله اکرم همه چیر خیلی خوب بود جهاز بردیم چیدیم به تو که خیلی خوش گذشت با بچه ها کلی بازی کردی حنابندانم خیلی خوب بود فقط رقصیدیم ، تازه پسر دخترخاله فریده هم بعد از چندین سال انتظار به دنیا اومد دیدن اونم رفتیم و تو کلی با بچه ها اونجا بازی کردی، داشتیم واسه روز عروسی آماده میشدیم که یهویی قلب آتا گرفت چه روز سختی بود عروسی بدون پدر ولی خدا رو شکر خطر رفع شد و آتا بعد چند روز برگشت به خونه ، تو عروسی هم همش بزن برقص بود به همه خوش گذشته بود مخصوصا تو که میگفتی خیلی خوش گذشت وسط سن همش میرقصیدی با بچه ها و پیش عروس و دوماد بود ی همش)
میبینی نذاشتی عکس بگیرم تو عروسی فقط همین یک عکس جلیقتم در آورده بودی بدو بدو میکردی
اینجا بیمارستان شهید مدنی تبریزه از بس گریه کردی که دلم برای آتا تنگ شده تو رو هم بردیم ولی نمیذاشتند بری داخل آخرش انقدر از نگهبان خاهش کردی که گذاشت بری آتا رو ببینی . خدا رو شکر خوب شد
خوب آتا هم تو رو خیلی دوست داره فکر کن تو خونه همش تو کارتون میبینی هیچی نمیگه درحالیکه نمیتونه از اخبارش بگذره ، تازه چند وقت پیش برده بود تو رو شهر بازی تو گفتی باید سوار ماشینا بشم کسی نبود بیاد باهات سوار شه اتا خودش اومد پیش تو نشست همه تعجبشون برده بود
بودا منیم بابام آللاه سلامت ائله سین بیله سین