آرالآرال، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

آرال خان

دلنوشته های یک مادر برای پسر کوچولوش ( آنا دویغوسی )

بایرام ۱۳۹۹

سلام منیم عزیز بالام بایرامین موبارک بو ایلک بایرامدی کی منیم یانیمدا دئییرسن ایلده اولین عکسی سنن سالاردیم بو ایل اولمادی نه قدر بو نئچه آیی گوزلدیم بایرام اولا کی دویونجا گئلسن یانیما آمما اولمادی آمما همانکی دانیشاندا کئفون سازدی منه بیر دونیادی و بو ایل دوزدی پیس باشلاندی اوزلیکده بو کروناینان آمما اورگیم دئیر یاخجی اولاجاخ گئلن گونلریمیز من سنین ایشلرو یازاردیم بو ایل ایلک دفعه منه واتس آپدا پیام یازیردون نئجه بویومیسن انشالاه بیر گون اولا یازیلاریمی اوخویاسان. عکسیم یوخدی بو ایلونن نه چتیندی ولی آرال ​​   ...
6 فروردين 1399

سن سیزلیک

سلام پسر دلبندم سلام نازنینم سلام عزیزدلم امشب خواب بر چشمانم حرام است و اشک مهمان آن… گلم خیلی دلتنگتم… خیلی … با تمام وجودم تمنای بودنت را می کنم و این عکس توست که مرا تنها نمی‌گذارد. ای کاش بودی …   ای کاش در کنارم بودی … فکرم متمرکز نمی‌شود و این حسم است که دارد برایت می‌نویسد. می‌نویسد تا بتواند به تپیدن ادامه دهد. بغض راه گلویم را بسته است؛ نفسم برای استشمام بوی تنت به شماره افتاده؛ عزیزکم می خواهمت … دوستت دارم … هیچ وقت این دوری برایم عادی نمی‌شود، هیچ گاه نمی‌توانم با نبودنت کنار بیایم، دلبندم می&zwn...
19 اسفند 1398

اوره گیم توتولوب یئنه

توتولوپدی اورگیم،قلبیمه اوت سالدی فلک گوزیمی آتدی کؤزه شادلیغیمی آلدی فلک قفسه سالدی بوغم،بوغدی داریخدیردی منی منی سیندیرماقینان اوزسازینی چالدی فلک اورگیم توتولوب گونلوم ایستیری بالامی آللاهیم بالام هاردادی بیلسینه صاحاب دور گینه مدرسه یه زنگ وردوم دئدی آرال بابا قویمور دئیب آیدا بیر سری قویاجام مامانو گوره سن امروزم مثل تمام روزا به یادت بودم تو همیشه هر لحظه هر نفسم در فکرمی مگه میشه آدم قلبشو یک لحظه از یادش بره چقدر دلتنگت میشم وقتی یادتم پدرت فکر میکنه با دور کردن تو از من تو منو از یاد میبری خودمونو از هم دور کنه دلامون چی مگه میشه مادر و بچه رو دلاشونو از هم جدا کرد نفسام و زندگیم بخاطر توئه دلتنگتم خیلی 😘😘😘😘 ...
22 بهمن 1398

برایت میبافم

باز دلتنگی امانمو بریده گفتم دوباره ببافم برات تا آرام بگیره دل بیقرار من کلاهتو گم کردی امروز رفتم دوباره برات کاموا گرفتم ببافم آخه اونروز اومدی پیشم بدون جوراب بدون کلاه من که اینهمه برات بافته بودم سالی  دو سه تا برات میبافتم . برایت کلاه می بافم تا در سرمای نبودنم مراقب گوش هایت باشند باد می آید دوباره باد می آید و سقف خانه ام را بر می دارد در این زمستان غریب ...
16 بهمن 1398

اوره گیم قاندی فلک

بالانی آنادان آییردی فلک قالادی هیجرانین اودونابوگون وئرانا داملاردا قالان آنانین کیم یئتیشسین ایندی دادینا بوگون   آیدا ایلده بیر یول تولوخ چاخلاییر بالام گله جک دئی پایین ساخلاییر اوره گی یئریندن نئجه لاخلاییر بالاسی توشه نده یادینابوگون گینه بو گئجه اورگیم توتقون آخی آخشام کی گئتدون یانیمنان ائله بیل اورگیم آیریلدی جانیمنان آی بالام نیه دویونجا گوره بیلمیرم سنی دئدون پنجشنبه گئلرم دئدون گونده گوتورم زنگ ووررام تیلفون توتمو اورگیم یاندی آرالیم سنی چوخ سئویرم . بو سریده باشلامیسان پیکسل ییغماقا ماشیننان قورتولدون لگودان باش آلدون بو سریده توپچی پیکسللری ییغیسان آخی دئسن من...
12 بهمن 1398

من صبورم اما

  من صبورم اما . . .   به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم . من صبورم اما . . . چقدر با همه ی عاشقیم محزونم ! و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم . من صبورم اما . . . بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم . من صبورم اما . . . چقدر سخته شبهای بی تو چقدر سخته منتظر بزرگ شدن تو که روزی خودت بیایی پیش من بتونم بدون هیچی سختی ببینمت بتونی بدون هیچ ترسی پیش من بمونی چقدر سخته آللاه بیلمه صبر وئر  تمام عکسهای کلاستو هر روز میبینم و سیو م...
9 بهمن 1398

عروسی خاله فاطی

سلام پسر گلم بالاخره من و تو هفته پیش رفتیم عروسی خاله ولی تو سرما خورده بودی شب حنابندون مریض شدی بردیمت دکتر از اونورم همش برای رفتن خاله فاطی خیلی گریه کردی آخه همش پیش اونی وقتی میریم خیلی دوستش داری دیگه آخرین روز رفتی خونش با گریه اومدی برگشتیم تهران . ولی عشق من تو خیلی بزرگ شدی موقع رفتن و برگشتن ساک و برداشته بودی کمکم میکردی میگفتی مامانی من پسرتم باید کمکت باشم بالام سن نه بویوک اولموسان  امروز بعد از چند روز بی خبری اومدی پیش من چقدر دلم برات تنگ میشه عصر رفتی انگار دلم کنده شد با رفتنت با اینکه نزدیکتم بازم دیدنت برام سخته ولی امروز بهم گفتی مامانی بزرگ شدم یادم میمونه کیا نمیذاشتن من بیام پیشت  آرال...
20 دی 1398
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرال خان می باشد