آرالآرال، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

آرال خان

دلنوشته های یک مادر برای پسر کوچولوش ( آنا دویغوسی )

دلتنگی

من زیر باران ایستاده‌ام و انتظار تو را می‌کشم چتری روی سرم نیست می‌خواهم قدم‌هایت را، با تعداد قطره‌های باران شماره کنم تو قبل از پایان باران می‌رسی یا باران قبل از آمدن تو به پایان می‌رسد؟ مرا که ملالی نیست حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم نه از بوی یاس باران ‌خورده خسته می‌شوم نه از خاکی که باران ،غبار را از آن ربوده است. هر وقت چلچله برایت نغمه‌ی دلتنگی خواند و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا من تا آخرین فصل باران منتظرت می‌مانم ... سلام پسر مامانی باز شب شده و دل مامان برات تنگ شده التیام دل تنگش نوشتنه برای ت...
8 دی 1398

دلتنگی های مادرانه ۲

  آنسوي دلتنگي ها خدايي هست كه داشتنش جبران همه ي نداشتن هاست! حالم را پرسیدند ، گفتم رو به راهم ! نمی دانند رو به راهی هستم که تو رفته ای دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است گاهی فکر میکنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش میزند . . . نگذار؛  نه سياهي..نه سكوت ..نه ديوار و نه سيم خاردار ..  و نه حتّي من ..لبخندت را از من بگيرد ..  بگذارشيريني لبخندت تلخي گذشته را بيرنگ كند..  هر جا كه هستي باش ؛  فقط خوشبخت و خوشحال باش.... فقط باش ! هميشه  در سختي ها به خودم ميگفتم : اين نيز بگذرد...  هنوز هم ميگويم !  اما حال ميدانم ؛  آنچه ميگذرد عمرِ من است ،  نه سختي ها ! ...
5 دی 1398

دلتنگی های مادرانه

آنسوي دلتنگي ها خدايي هست كه داشتنش جبران همه ي نداشتن هاست! حالم را پرسیدند ، گفتم رو به راهم ! نمی دانند رو به راهی هستم که تو رفته ای دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است گاهی فکر میکنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش میزند . . . نگذار؛  نه سياهي..نه سكوت ..نه ديوار و نه سيم خاردار ..  و نه حتّي من ..لبخندت را از من بگيرد ..  بگذارشيريني لبخندت تلخي گذشته را بيرنگ كند..  هر جا كه هستي باش ؛  فقط خوشبخت و خوشحال باش.... فقط باش ! هميشه  در سختي ها به خودم ميگفتم : اين نيز بگذرد...  هنوز هم ميگويم !  اما حال ميدانم ؛  آنچه ميگذرد عمرِ من است ،  نه سختي ها ! نکندصب...
5 دی 1398

چیلله گئجه سی سن سیز

بو ایل اولین چیله گئجه سی کی سن سیزلیکده گئچدی بیلدیره جن ایلده سنه چیلله توتاردیم بویون گوردیم بیلوی اوخویوردون دئییردون مامانی یادیندادی ایلده من اوخویاردیم چیلله گلیر قارینان قارپیزینان قارینان چیلله نی گئل قوتلایاق کمانچاینان تارینا آمما دئدون مامانی بقیه سین اوخویا بیلمزدیم بو ایل بویومیشم اورگئت اوخویوم . بیرده دئدیم آرالی سنه وبلاگ یازمیشام اوشاقلیقدان دئدون آچ اوخویوم وای نه خوش اوخویوردون اوشاق اولاندا دییردیم آرال بویجک اوخویاجاق اوز خاطیره لرین بو ایل اوخودون چوخدا ذوق ائلدون . شب یلداست شب از تو به دلگیریهاست شب دیوانگی اغلب زنجیریهاست ...
1 دی 1398

برایت شال میبافم

بازم شب شد و دلتگیهایم شروع شد آخه شبا همش بغل من میخوابی الان که نیستی فقط گریه میکنم دلم تنگ میشه برات امیدوارم بتونم زودی ببینمت راستی آرال مهربونم کلاهتو تموم کردم چقدر خوشگل شده شروع کردم شال بافتن برات تو هر رجش فقط قیافه تو میاد تو ذهنم قبلنا که میبافتم میومدی همش دور گردنت مینداختی میگفتی تموم نشد چقدر دلم هواتو کرده نازنین پسرم چوخ چوخ سئویرم سنی دونیالارجا سن منیم دونیامسان قلبیم سنون اوچون وورور عکسیم یوخدی بیلونن تازالیخدا قدیمکی عکسلرو گونده باخیرام آللاه هئچ ننه نی اوشاقینان آییرماسین چوخ چتیندی چوخ    م تفاوت ترین را برایت میبافم لبخند و عشق کم بود گره به گره  رجع به رجع ذکر گفتم هرچه بر ...
28 آذر 1398

برایت کلاه میبافم

صدای طوفان می آید و برف خرمن خرمن پ‍شت پنجره لانه کرده است. نگاه می کنم تو را. چه آرام خفته ای جایی در خاطر من! و باز هجوم فکرت!! ببین برایت کلاه می بافم. از گیسوانم. امسال زمستان بیداد می کند. شب از نیمه گذشته و من هنوز کنار شومینه برایت کلاه می بافم... صدا می آید گویی صدای من است... دارم برایت غزل می خوانم و رج می زنم با رشته های جانم... برف که می بارد اشک هایم یخ می زند. ایست! بمان . دارد خوابم می برد. خوابم که ببرد تو نیز می روی نخ را درو انگشتانم محکم تر می پیچانم. سر انگشتم یخ زده است و باز می بافم. . دوباره صدای من... دوباره ی چهره ی تو... و دوباره تکرار دوباره های بی فرجام... و دوباره هجوم تصویرت... ...
25 آذر 1398
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرال خان می باشد