آرالآرال، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

آرال خان

دلنوشته های یک مادر برای پسر کوچولوش ( آنا دویغوسی )

عکس از گذشته ( 1 )

چند روز پیش خاله ندا یک عکسی فرستاد که تو و مهراد بودید چقدر کوچولو بودید فکر کنم شش سالت بود چقدر شیطون بودی تولد مهراد بود و تو یک جا نمیموندی بازیگوش و زرنگ و شیطون بلا الان بزرگ شدی آروم شدی اونموقع ها یک جا بند نبودی من باید همش دنبالت میدویدم😊 مهراد که رفت کانادا پسر بزرگ شده دختردوستمون هانا هم خانوم شده برای خودش  خدایا  کنار فرزندم باش و براش بچین جوری بچین که همه به چشم ببینند دعای خیر مادرش همیشه پشت و پناه اوست  الهی آمین  آرال قشنگم مامانت عاشقته خیلی دوست دارم پسر نازم  ❤️ ...
10 مرداد 1403

برای پسرم آرال ( 2)

مثل زمان بچگی هات عاشق باغ آتایی این دفعه که یک روز اومدی خونه مامان جون گفتی باید بریم باغ آخه میگفتی دلم برای دوستام تنگ شده دیدم نیستی نگو کارت آتا رو برداشتی رفتی مغازه کلی خوراکی خریدی رفتی دنبال علی تازه دیدم قول و قرار فوتبال باهاش گذاشتی به آتا گفتی باید عصر برگردونی باغ چون تیم من عصر میاد بازی کنیم علی رو بعد از مدتها دیدی خیلی ذوق داشتی دو تاتون بزرگ شدید مرد شدید دیگه کوچولو بودید آخه شماها  😍 To my son Aral You are not just a part of my world You are my entire world You are the best thing in my life I may have given you the gift of life But you give me a reason to live I love you with all my...
8 مرداد 1403

برای پسرم آرال ( 1 )

my son   No matter how many years go by No matter how far away from me Nothing can change the bond between us You are forever in my heart I love you so much  برای پسرم  پسر قشنگم مهم نیست چند سال بگذزد مهم نیست چقدر از من دور باشی  هیچ چیزی عشق و محبت و رابطه بین ما رو تغییر نخواهد داد تو همیشه در قلب من هستی  عاشقتم آرال قشنگم مامان خیلی دوست داره  عزیز دل مامان عکس زیاد ندارم آخه زیاد نیستی پیش من هر بارم به چه سختی میبینمت    😔   هر دفعه هم اومدی همش دوست داری کنار من و بغل من عکس بگیری ولی بازم عاشقانه دوستت دارم بزر...
4 مرداد 1403

13 سالگیت مبارک پسر قشنگم

یک ماه گذشته من نتوستم تولدت تبریک بگم آخه از وقتی به دنیا اومدی برات نوشتم این چند وقت وقت نکردم وبلاگت آپدیت کنم ولی بازم نتونستم ننویسم درسته زیاد نیومدی پیشم تا تولدت رو جشن بگیریم ولی انشالاه اومدی خونه مامان جون اون رستورانی که دوست داری میبریم تا کنار هم جشن کوچک بگیریم . عزیر دل مامان خیلی بزرگ شده یک حرفایی میزنی که باورم نمیشه برای خودت مردی شدی فقط از خدا سلامتی و موفقیتت رو میخوام . آرال جانیم سن منیم دیرلی وارلیقیمسان همیشه شاد قال و شاد یاشا .   my little boy yesterday my friend today my son forever  never forget that    I am so proud of you  and I love you more ...
1 مرداد 1403
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرال خان می باشد