آرالآرال، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

آرال خان

دلنوشته های یک مادر برای پسر کوچولوش ( آنا دویغوسی )

دلتنگی های مادرانه

1398/9/21 21:48
نویسنده : آرالین آناسی
1,270 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر کوچولوی نازم چقدر بزرگ شدی چقدر آقا شدی همه چیزو میفهمی درک میکنی الان که مینویسم دلم برات تنگ تنگ شده خیلی دلتنگت میشم دوریت اذیتم میکنه و آهی که هر لحظه میکشم و میدونم اونایی که من و تو رو از هم جدا کردن یک روز تاوان کارشونو میدن شبها بدون تو خیلی سخته خوابیدن چقدر دلم تنگ میشه برای حرفات شیطونیات 

مینویسم در این قصه ی همیشه تلخ فاصله ها و دوری را

مینویسم از ارزوهای بردل مانده ام....

 از دل هزار تکه ام و از غم دوری و هجر تو که تاب و توانم را از من گرفت

 

نازنیم پسرم

دلم را در باغ خاطرات تو رها کرده ام اما شقایق شده با هزار داغ...

داغ بودنت و ندیدنت...

ندیده ای اشکهای شبانه ام را که برای دوری از تو میریزند...

چه کرده ای با من؟! که این چنین تورا دست نیافتنی می یابم؟!

چه کرده ای با من که پس از روزها دوری برای یکبار و فقط یکبار دوباره با تو بودن

شبها ستاره ها را پرپر میکنم و اشکهایم را به آسمان میپاشم؟!

هر شب آهسته تا صبح در کنار یاد تو چادر میزنم که نکند فاصله ها مرا از یاد تو جدا

کند و این دوری را چه تلخ لمس کردم و نخواستم...

هر روز در نبودنت دربرگ برگ دفترم نوشتم:دوستت دارمکه مبادا تو بیایی و فکر کنی

من به یادت نبودم... نخواستم که تنهایی مرا ببلعد

مینویسم

مینویسم تا رد پای لحظاتم در زمین نرم ذهن تو حک شود و صد بار و

صدها بار مینویسم پسرم نازنینم دور از تو من در حصار غمم..

دلم برای تو می تپد که کاش دستانم رابگیری

 و بگویی که: همیشه با من می مانی .

و بدانم آنقدر در تو حل شده ام که اولین و آخرین ذره ی وجودت شده ام

که با تو آغازشوم و با تو به نهایت برسم...

وامانده ام از زندگی...به لحظه های غرق شده در یاد تو رسیده ام

نه شب دارم و نه روز

و نام توست که معنایش در ثانیه هایم تبلور می یابد..

بیا و دلتنگیهایم را از من بگیر که سخت محتاج توام

بیاوبگذار در کنار تو و محبت تو که تا کرانه های همه ی خوبیها ادامه دارد

 آسوده چشم بر هم بگذارم...بیاو بگذار که بدانم هنوز هستی

و با منی ... بگذار تنها شعر پرواز تو باشم..

نازنینم پسرم یادت نرود چشم به راهم...

صبورانه میگذرانم این چند روز را تا دوباره

جان بگیرم از دیدار تو

چشم به راهم مگذار...

پسندها (4)

نظرات (2)

✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
21 آذر 98 23:14
عزیزممم😔😔😔 ببخشید میتونم بپرسم چرا ازهم دورید؟😔
مامان صدرامامان صدرا
22 آذر 98 13:33
خیلی خیلی سخته دوری از فرزند خدا هیچ مادری رو باهاش امتحان نکنه خدا بهتون صبر بده انشالله تموم مشکلاتی که دارین حل بشه😔
آرالین آناسی
پاسخ
ممنونم دعا کنید برام 
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرال خان می باشد