برایت میبافم
باز دلتنگی امانمو بریده گفتم دوباره ببافم برات تا آرام بگیره دل بیقرار من کلاهتو گم کردی امروز رفتم دوباره برات کاموا گرفتم ببافم آخه اونروز اومدی پیشم بدون جوراب بدون کلاه من که اینهمه برات بافته بودم سالی دو سه تا برات میبافتم .
برایت کلاه می بافم
تا در سرمای نبودنم
مراقب گوش هایت باشند
باد می آید
دوباره
باد می آید و سقف خانه ام را بر می دارد
در این زمستان غریب
باید پی کاشانه ای باشم که گرمایش شبیه دست های تو باشد
زیر _ رو _ زیر _ رو_
زیر و روی کلاه را باردار اشک هایم می کنم
و باور می کنم
که آمیزششان گوش هایت را از سرمای سوزان حفظ خواهند کرد.
دلم که میگیرد شروع میکنم به بافتن همینطور میبافم و میبافم تا غصه هایم کم رنگتر بشه یک وقتایی کلاه یک وقتایی شالگردن یک وقتایی بلوز بعد میشینم زل میزنم به چیزی که بافتم با خود فکر میکنم یک فرش گرد باید غم بزرگی بوده باشد.
من که نمیبینمت این عکسهای مدرسه هست برام یک زمانی هر لحظه دوربین دستم بود فقط عکس ازت میگرفتم الان دلم به اینا خوشه فقط میدونم اینهمه سختی تموم میشه و دنیا دار مکافاته هر کس مکافات عملشو میبینه پس صبر میکنم صبر