آرالآرال، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

آرال خان

دلنوشته های یک مادر برای پسر کوچولوش ( آنا دویغوسی )

دلتنگی

1398/10/8 22:30
نویسنده : آرالین آناسی
1,189 بازدید
اشتراک گذاری


من زیر باران ایستاده‌ام

و انتظار تو را می‌کشم

چتری روی سرم نیست

می‌خواهم قدم‌هایت را، با تعداد

قطره‌های باران شماره کنم

تو قبل از پایان باران می‌رسی

یا باران قبل از آمدن تو به پایان می‌رسد؟

مرا که ملالی نیست

حتی اگر صدسال هم زیر باران بدون چتر بمانم

نه از بوی یاس باران ‌خورده خسته می‌شوم

نه از خاکی که باران ،غبار را از آن ربوده است.

هر وقت چلچله برایت نغمه‌ی دلتنگی خواند

و خواستی دیوار را از میان دیدارهایمان برداری بیا

من تا آخرین فصل باران منتظرت می‌مانم ...

سلام پسر مامانی باز شب شده و دل مامان برات تنگ شده التیام دل تنگش نوشتنه برای تو آخه امروز صبح بعد از چند روز صداتو شنیدم چند بار زنگ زدم مدرسه آخرش پیدات کردم بهت گفتم چرا زنگ نمیزنی آرال آخه میگی مامانی عمه نمیزاره تلفنو قطع کرده چقدر آدما بی رحم ان پسرم ولی اون بالا خدا حواسش بهمون هست هر کس چوب کاراشو میخوره انشالله بتونی چهارشنبه بیای بریم عروسی خاله من این هفته مراسما رو نرفتم که با تو برم آخه تو خالتو خیلی دوست داری اونم عاشق توعه اینجوری عروسیشو جمعه انداخته که تو حتمن باشی آرالم خیلی دوستت دارم بخاطر تو اومدم نزدیکت خونه گرفتم که بیشتر ببینمت ولی میگی نمیزارن بیام پیشت . 

من میدونم یک روز این سختیها تموم میشه و تو بیشتر پیش من میمونی 

چوخ سئویرم سنی ناز بالام سن منیم دونیامسان سن منیم جانیمسان

پسندها (8)

نظرات (1)

🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
11 دی 98 19:49
خدا حفظش کنه 
آرالین آناسی
پاسخ
ممنونام
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرال خان می باشد